عجایب بدن انسان در بیان قرآن
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 36811
بازدید دیروز : 136836
بازدید هفته : 36811
بازدید ماه : 359092
بازدید کل : 10750847
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 28 / 1 / 1399

پاسخ تفصیلی:

براى اينكه انسان بتواند با خارج از وجود خود رابطه برقرار كند به ابزارهاى مختلفى نيازمند است كه آفريدگار او را به آنها مجهّز ساخته است. براى مشاهده شكل، رنگ، كميّت و كيفيت موجودات، حس بينائى و چشم، و براى ضبط انواع صداها، حسّ شنوائى و گوش، و همچنين حواس ديگر براى درك بوها، سرما و گرما، خشونت و لطافت و... به انسان اعطا شده است. ساختمان اين ابزار به قدرى پيچيده و ظريف و دقيق است كه شرح هر كدام مى‌ تواند موضوع علم مستقلى قرار گيرد و در اين باره كتاب هاى زيادى نوشته شده كه در حقيقت مجموعه‌ اى است از اسرار توحيد، و درس‌ هاى خداشناسى، و پيام‌ ها و نغمه‌ هايى از معرفة الله، كه از سوى اين اعضاء در گوش جان انسان نواخته م ى‌شود.
ممكن نيست كسى در ساختمان اين اعضاء دقت كند و در برابر قدرت و عظمت آفريدگار آنها سر تعظيم فرود نياورد؛ خواه با زبان اعتراف بكند يا نكند. با اين اشاره به سراغ قرآن مى‌ رويم:
1ـ قرآن در آیه 78 سوره نحل به عنوان معرّفى ذات پاك خداوند و بيان نشانه‌ هاى او در وجود انسان، مى‌ فرمايد: (و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالى که هیچ چیز نمى دانستید)؛ «وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا». اين تعبير به خوبى نشان مى‌ دهد كه صفحه قلب به هنگام تولّد از تمام معارف خالى است. ولى بعضى از مفسّران گفته‌ اند كه منظور غير از علم حضورى انسان به ذات خويش است، يا به تعبير ديگر منظور علم به اشياء برون است؛ و شاهد آن را این آیه سوره نحل دانسته‌ اند: «وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَىٰ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لَا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئًا»؛ (بعضى از شما به نامطلوب ترین [مراحل] عمر مى رسند، که بعد از آگاهى، چیزى نمى دانند [و همه چیز را فراموش مى کنند]). زيرا در اين سن پيرى مسلّما انسان از وجود خويش با خبر است؛ ولى اين احتمال نيز وجود دارد كه نوزاد در آغاز تولّد حتى از وجود خويش بى‌ خبر باشد و اولين چيزى را كه باز مى‌ يابد وجود خويش است.
سپس مى فرماید: (و براى شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر به جا آورید)؛ «وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ ۙ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ». چشم و گوش را براى اين قرارداد تا محسوسات را درك كنيد؛ و عقل را براى درك معقولات، و با اين سه وسيله شناخت، از عالم بيرون وجود خويش آگاه شويد. سپس براى شكر اين نعمت‌ ها بپاخيزيد و قبل از هر چيز به سراغ شناخت منشأ اعطا کننده ابزار معرفت و علم بروید. براى پى بردن به اهمّيّت چشم و گوش و عقل كافى است كه حالتى را كه بر اثر فقدان هريك از اينها به وجود مى‌ آيد (تا چه رسد به همه آنها) پيش خود مجسّم كنيد. يك شخص نابينا، يك شخص كر و يا يك شخص فاقد عقل و يا همه اينها، چه وضعى دارد؟ و چقدر از مواهب اين عالم بزرگ دور مى‌ ماند؟ و قبل از هر چيز موهبت علم و آگاهى كه برترين مواهب و مقدمه بهره‌ گيرى از مواهب ديگر است از دست مى‌ دهد.
بعضى گفته‌ اند منظور از «شيئا» در آيه فوق، حق کسی است که نعمت را اعطا کرده است، و بعضى گفته‌ اند: منظور منافع خويش است، و بعضى آن را به سعادت و شقاوت، يا ميثاق الهى در روز «ألست»، تفسير كرده‌ اند؛ ولى اطلاق آيه هرگونه قيد را نفى مى‌ كند و همه چيز را شامل می شود. در اينكه چرا «سَمْع» (گوش) بر «ابصار» (چشم‌ ها) مقدّم داشته شده؟ ممكن است به خاطر اين باشد كه گوش قبل از چشم به كار مى‌ افتد. زيرا چشم انسان در محيط رحم مادر كه تاريكى مطلق بر آن حاكم است آمادگى براى ديدن ندارد، و بعد از تولّد نيز تا مدّتى در مقابل نور بسيار حسّاس است و لذا غالبا بسته است، تا تدريجا در برابر نور آمادگى پيدا كند؛ ولى گوش چنين نيست. حتى به عقيده بعضى در عالم جنينی نيز صداها را مى‌ شنود، و با آهنگ قلب مادر آشنائى پيدا مى‌ كند!
از اين گذشته گوش وسيله شنيدن پيام وحى الهى است كه برترين شنیدنی ها است، و نيز وسيله عمومى انتقال علوم از نسلى به نسل ديگر است، در حالى كه چشم چنين نيست؛ زيرا خواندن و نوشتن گرچه وسيله انتقال علوم است ولى جنبه عمومى ندارد. قرار گرفتن «اَفئِدة» (عقل‌ هاى پخته) پشت سر اين دو نيز دليلش روشن است؛ چرا كه انسان شنيدنى‌ ها و ديدنى‌ ها را منتقل به عقل مى‌ كند، و سپس به تجزيه و تحليل روى آن مى‌ پردازد و از آن معلومات تازه‌ اى مى‌ سازد و قوانين كلّى عالم را كشف مى‌ كند.(1)
2ـ آیه 78 سوره مومنون نيز همان حقيقتى را كه در آيه قبل آمده بود تعقيب مى‌ كند؛ و براى شناخت خداوند به مسأله آفرينش گوش و چشم و قلب اشاره كرده، و حس شكرگزارى انسان‌ ها را كه نردبان معرفت خدا است، بر مى‌ انگيزد. با اين تفاوت كه در اين آيه در مورد خلقت اين اعضاء تعبير به «انشاء» شده و در پايان آن انسان‌ هايى را كه كمتر شكر خدا را بجا مى‌ آورند مورد سرزنش و ملامت قرار داده و مى‌ فرمايد: (و او کسى است که براى شما گوش و چشم و عقل آفرید؛ امّا کمتر شکر [او را] به جا مى آورید)؛ «وَهُوَ الَّذِي أَنشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ ۚ قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ».
«انشاء» به گفته راغب در اصل به معنى ايجاد چيزى و تربيت آن است؛ و به همين دليل به افراد جوان «ناشى» گفته مى‌ شود. تعبير به «انشاء» غالبا در مورد جانداران است؛ هر چند در مورد غير آنها نيز گاهى استعمال شده است، مانند: «أَأَنتُمْ أَنشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنشِئُونَ»(2)؛ (آیا شما درخت آن را آفریده اید یا ما آفریده ایم؟!). ممكن است اين تعبير در آيه فوق اشاره به سير تكاملى چشم و گوش و عقل در دوران جنينى و سپس دوران طفوليت باشد كه خداوند اينها را ايجاد كرده، سپس پرورش مى‌ دهد.
3ـ در آیه 31 سوره یونس به صورت يك استفهام تقريرى از مشركانى كه خدا را رها كرده و در وادى بت پرستى سرگردان شده‌ اند، سوال می کند: (بگو: چه کسى شما را از آسمان و زمین روزى مى دهد؟ یا چه کسى مالک [و خالق] گوش و چشمهاست؟)؛ «قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ».
مسلّما روزى‌ هايى كه عائد انسان مى‌ شود يا از آسمان است (مانند: باران و هوا و نور آفتاب) و يا از زمين است (مانند: گياهان و درختان و معادن مختلف) همچنين علوم و دانشها و معارفى كه عائد انسان مى‌ شود غالبا از طريق چشم و گوش است؛ چرا كه اين دو حس مهمترين وسيله ارتباط انسان با جهان خارج محسوب مى‌ گردد، که همه اين ارزاق مادى و معنوى از سوى خدا است. جالب اينكه در اينجا تعبير به مالكيت كرده است؛ و از آنجا كه مالكيت در اينجا مالكيت تكوينى است از مسأله آفرينش و خلقت جدا نخواهد بود، و در حقيقت تعبير به لازم شده است. همچنين جدا از مسأله تدبير امور نمى‌ باشد؛ و لذا در پايان آيه باز به صورت استفهام مى‌ فرمايد: (و چه کسى امور [جهان] را تدبیر مى کند؟)؛ «وَمَن يُدَبِّرُ الْأَمْرَ».(3)
بلافاصله مى فرماید: (بزودى [در پاسخ] مى گویند: خدا)؛ «فَسَيَقُوْلُوْنَ الله». (بگو: پس چرا تقوا پیشه نمى کنید؟! [و راه شرک مى پویید])؛ «فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ». يعنى پرهيز از پرستش بت‌ ها و روى آوردن به بيگانه‌ ها، و پرهيز از گناه و بى‌ عدالتى‌ ها.
4ـ در آیات 8 و 9 سوره بلد ضمن اشاره به قسمتى از نعمت‌ هاى بزرگ خداوند بر انسان، براى تحريك حس شكرگزارى او كه مقدمه «معرفة الله» است؛ مى‌ فرمايد: (آیا براى او دو چشم قرار ندادیم)؛ «أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَيْنَيْنِ». چشم‌ هايى كه مى‌ تواند با آن عالم هستى را ببيند، و عجائب آفرينش را بنگرد، و آفتاب و ماه و اختران و انواع گياهان و درختان و انواع موجودات زنده و جانداران را مشاهده كند، و عجائب خلقت خدا را تماشا نمايد، راه را از چاه ببيند، و دوست را از دشمن تشخيص دهد، و خود را از چنگال حوادث نامطلوب برهاند. سپس مى فرماید: (و یک زبان و دو لب؟!)؛ «وَلِسَانًا وَشَفَتَيْنِ».
زبانى كه وسيله ارتباط او با ديگران است، زبانى كه سبب انتقال علوم و دانش‌ ها از نسلى به نسل ديگر و از قومى به قوم ديگر است، زبانى كه با آن نيازهاى خود را باز مى‌ گويد، و با آن به راز و نياز با معبود بر مى‌ خيزد، و ترجمان تمام ذرّات وجود او است. همچنين لب‌ هايى كه نقش مؤثّرى در تكلّم دارند و عهده‌ دار تشكيل مقاطع بسيارى از حروف‌اند(4) و از آن گذشته كمك زيادى به نوشيدن آب و خوردن و جويدن غذا و حفظ رطوبت دهان مى‌ كند، به گونه‌ اى كه اگر قسمتى از لب‌ ها قطع شود نه تنها اين امور براى انسان بسيار مشكل خواهد شد؛ بلكه منظره چهره او بسيار اسف‌ انگيز مى‌ شود.
جالب اينكه بعد از اين دو آيه، قرآن از هدايت انسان به خير و شر سخن گفته و مى‌ فرمايد: (و او را به راه خیر و شر هدایت کردیم)؛ «وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ». اين تعبير گويا، اشاره‌ اى به رابطه چشم و زبان و لب‌ ها، با مسأله هدايت و شناخت خير و شر است؛ چرا كه آنها ابزارى براى اين هدف بزرگ محسوب مى‌ شوند.
5ـ آیه 46 سوره انعام حالتى را كه به خاطر از دست دادن گوش و چشم و عقل براى انسان پيدا مى‌ شود مورد توجّه قرار داده؛ و می فرماید: (بگو: به من خبر دهید اگر خداوند، گوش و چشمهایتان را بگیرد، و بر دلهاى شما مهر نهد [که چیزى را نفهمید]، کدام معبودى جز خدا آنها را به شما باز مى گرداند؟)؛ «قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَأَبْصَارَكُمْ وَخَتَمَ عَلَىٰ قُلُوبِكُم مَّنْ إِلَٰهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِهِ».(5) سپس در پايان آيه مى فرماید: (ببین چگونه آیات را به گونه هاى مختلف براى آنها شرح مى دهیم، سپس آنها روى مى گردانند!)؛ «انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ».(6)
در حقيقت قرآن مى‌ خواهد از يكسو بگويد اين ابزار مهم شناخت از خود شما نيست، چرا كه اگر از خود شما بود هرگز از شما گرفته نمى‌ شد، در حالى كه كم نيستند كسانى كه نعمت گوش و چشم و عقل را بر اثر عوامل مختلفى از دست مى‌ دهند؛ پس معلوم مى‌ شود اينها از ناحيه مبدأ ديگرى است. از سوى ديگر از آنجا كه ارزش هر چيزى در برابر ضدش روشن مى‌ شود قرآن مى‌ خواهد با توجّه به حالت دردناكى كه براى انسان به خاطر از دست دادن اين نعمت‌ هاى بى‌ نظير رخ مى‌ دهد؛ او را متوجّه عظمت آفريدگار و بخشنده اين نعمت‌ها كند، و وجدانش را از اين راه تسخير كرده به خشوع در برابر او وا دارد. تعبير به «اَخْذ» (گرفتن) گوش و چشم، ممكن است به معنى گرفتن خود اين اعضا باشد، و يا گرفتن قدرت و نيروى شنوائى و بينائى، يا هر دو.
6ـ آیه 53 سوره فصلت كه از جامعترين آيات توحيد و خداشناسى است؛ نظرى به تمام نشانه‌ هاى او در سراسر جهان آفرينش افكنده و مى فرمايد: (بزودى نشانه هاى خود را در اطراف عالم و در درون جانشان به آنها نشان مى دهیم تا براى آنان آشکار گردد که او حق است)؛ «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ».
«آفاقْ» جمع «افق» به معنى اطراف است. بنابراين «آفاق ارض» به معنى اطراف زمين و آفاق آسمان به معنى اطراف آسمان است، و چون در آيه مورد بحث به صورت مطلق ذكر شده، همه جا را اعم از شمال و جنوب و شرق و غرب جهان را شامل مى‌ شود. «انفس» در اينجا نيز معنى وسيعى دارد كه هم روح را شامل مى‌ شود و هم جسم، و تمامى اعضاى بدن را كه موضوع بحث ما است. در اينكه ضمير در «اَنَّهُ الحَقَّ»، به چه چيز باز مى‌ گردد؟ بعضى ازگفته‌ اند: منظور قرآن است، و منظور از آيات آفاقى، پيروزى‌ هايى است كه نصيب مسلمانان در اطراف جهان شد، و منظور از آيات اَنْفُسى، پيروزى‌ هاى آنها بر بلاد عرب است. يعنى ما پيروزى‌ هايى در اطراف جهان و در بلاد عرب به آنها نشان مى‌ دهيم تا بدانند كه قرآن بر حق است. بعضى گفته‌اند: منظور رسول خدا(صلوات الله علیه) است، يا دين و آئين او، كه با تفسير اول، تفاوت چندانى ندارد. ولى چنانكه جمعى از مفسّران فهميده‌ اند ظاهر اين است كه منظور خداوند است. يعنى آيات آفاقى و انفسى را به آنها نشان مى‌ دهيم تا حقانيّت خداوند بر آنها آشكار شود.
تعبير به آيات، از يك سو، و تعبير به «آفاق» و «انفس»، از سوى ديگر، و آيه بعد از آن كه از توحيد، سخن مى‌ گويد؛ همگى شواهدى براى اين تفسير محسوب مى‌ شود. ضمنا اين آيه هماهنگ با آيات متعدّد ديگرى از قرآن مجيد است كه نشانه‌ هاى خدا را در پهنه آفرينش و وجود انسان ارائه مى‌ كند، مانند: «وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِّلْمُوقِنِينَ * وَفِي أَنفُسِكُمْ ۚ أَفَلَا تُبْصِرُونَ»(7)؛ (و در زمین آیاتى براى جویندگان یقین است * و در وجود شما [نیز آیاتى است]؛ آیا نمى بینید؟!). در تفسير على بن ابراهيم نيز همين معنى ذكر شده، هرچند در بعضى از روايات ضمير «انّه» ناظر به حضرت مهدى(علیه السلام) معرّفى شده است؛ ولى ظاهرا اين تفسير از بطون آيات است. (جمع ميان تفاسير نيز ممكن است).
به هر حال در هريك از اينها بنگريم آثار علم و قدرت او را مى‌ بنيم، و به قول شاعر: «هر گياهى كه از زمين رويد، وحده لا شريك له گويد» و «دل هر ذره را كه بشكافيم، آفتابش در ميان ببينيم».
تعبير به «سَنُرِيْهِمْ»؛ (پيوسته به آنها نشان مى‌ دهيم) با توجّه به اينكه فعل مضارع در اينگونه موارد به معنى استمرار است اشاره لطيفى به اين حقيقت است كه هر روزى كه از عمر انسان مى‌ گذرد حقايق تازه‌ اى از اين جهان بر او كشف مى‌ شود، و رازهاى جديدى گشوده مى‌ گردد. هر روز دانشمندان در آزمايشگاه‌ ها و كتابخانه‌ هاى خود به كشف جديدى مى‌ رسند، و آيات تازه‌ اى از آيات الهى فاش مى‌ شود، و مسلّمآ اگر ميليون‌ ها سال بر عمر بشر بگذرد اين مسأله همچنان تداوم خواهد داشت؛ و چه عجيب است جهان پهناور آفرينش، و چه بزرگ است آفريدگار آن! تازه اين كهنه كتابى است كه به اصطلاح اول و آخرش افتاده، و ما از ميلياردها سال قبل و بعد تقريبا هيچ خبرى نداريم، و دانسته های بسيار ناچيز ما تنها مربوط به يك بخش از اين عالم بزرگ و يك فصل از اين كتاب است.
از مجموع آيات گذشته به خوبى نتيجه مى‌ گيريم كه هريك از اعضاى بدن انسان، بلكه هر جزئى از اجزاى آن، آئينه تمام نماى حق است، و نشانه مستقل روشنى از علم و قدرت و حكمت و تدبير خالق جهان محسوب مى‌ شود.(8)

پی نوشت:

(1). توجّه داشته باشيد كه «سمع» هم بر مفرد و هم جمع اطلاق مى ‌شود؛ هر چند گاهى آن را به صورت «اسماع» نيز جمع مى ‌بندند.

(2). قرآن کریم، سوره واقعه، آيه 72.

(3). بعضى از ارباب لغت گفته ‌اند كه «ملك» (با فتح ميم و كسر لام) به معنى كسى است كه بوسیله دستوراتی که صادر می کند در توده مردم اعمال نفوذ مى ‌كند(حاکم)؛ و لازمه آن قدرت و توانائى و تدبير است.

(4). اين حروف در فارسى 5 حرف است (ب - پ - ف - م - و) و در عربى چهار حرف مى ‌باشد و با توجّه به اينكه اين چند حرف بسيار استعمال مى ‌شوند از دست دادن لب سبب مى‌ شود كه انسان تا حد زيادى قدرت تكلم را از دست بدهد. اين حروف را حروف شفوى مى‌ نامند.

(4). اين حروف در فارسى 5 حرف است (ب - پ - ف - م - و) و در عربى چهار حرف مى ‌باشد و با توجّه به اينكه اين چند حرف بسيار استعمال مى ‌شوند از دست دادن لب سبب مى‌ شود كه انسان تا حد زيادى قدرت تكلم را از دست بدهد. اين حروف را حروف شفوى مى ‌نامند.

(5). جمله «أَرَأَيْتُمْ» و همچنين «أَرَأيتَكُمْ» و مانند آن را بسيارى از مفسّران به معنى: «اَخْبِروُنى» (به من خبر دهيد) يا «هَل عَلِمْتُم» (آيا دانستيد) معنى كرده ‌اند. ولى به عقيده بعضى از محقّقان اين جمله‌ ها معنى اصلى خود را ادا می کند، مثلا جمله «أرأيتم» به معنى «آيا مشاهده كرده‌ ايد»است، ولى چون در اينگونه موارد مشاهده كردن براى دانستن و خبر دادن است گاه به اینصورت تفسير شده؛ و به هر حال منظور از ذكر اين جلمه‌ ها توجّه دادن و تأكيد بر دقت مخاطب است.

(6). «نُصَرِّفُ» از مادّه «تصريف» به معنى تغيير است؛ و در اينجا به معنى ذكر يك حقيقت به لباس ها و بيانات گوناگون است، و «يَصْدِفُوْنَ» از مادّه «صَدَف» (بر وزن هدف) در اينجا به معنى روى گردان است.

(7). همان، سوره ذاريات، آيات 20 و 21.

(8). پیام قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1386 هـ ش، چاپ نهم، ج 2، ص 425.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: عجایب خلقت
برچسب‌ها: عجایب خلقت
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی